2.2.2. دیدگاه پست مدرنیسم در مدیریت
دیدگاه هاى پست مدرن درسازمان نیز به دنبال دست یابى برکنترل فرایندهاى سازمانى هستند تا با رهایى از هرگونه قید و بندى، راه را براى تجدید ساختار سازمانى فراهم سازند. پست مدرن، با پذیرش عقاید متنوع، دیدگاهى متضاد با مدرنیته است که افکار متکثر را نمى پذیرفت و معتقد به تبیین هاى علمى و جهان شمول بود. این دیدگاه، به جاى پذیرش معیارهاى عام براى داورى در مورد صدق و کذب گزاره ها، معتقد است که حق و باطل یا خوب و بد بودن گزاره ها، ناشى از بازتاب ها و تجربه هاى فردى است که در چارچوب ساختار اجتماعى مشخص رشد یافته است. این نظریه، بر نقش محورىِ قدرت در شکل بخشیدن به نمادهاى اجتماعى تأکید مى کرد و ادعاهاى خردگرایى طراحان سازمان را، به عنوان ارزش پایه نمى پذیرفت، ولى در عوض، اهمیت فوق العاده اى به باورهاى فرهنگى مى داد. در این دیدگاه، این فرض که چیزى در بیرون وجود دارد که مى توان به بررسى عینى آن پرداخت، و نیز، احتمال کشف قوانین جهان شمول یا نظم زیربنا براى تمام اعمال یا ویژگى هاى عاملان اجتماعى رد شد و به جاى تبیین، تفسیر نشانده شد.
همان گونه که از این مطالب به دست مى آید، بینشى که بر نظریه هاى مدیریت حاکم شد، بهویژه از طرح نظریه سیستمى به بعد، به طور کلى در سه دسته قابل تقسیم است: مدرن; نمادى ـ تفسیرى و پست مدرن، این سه دسته، تفاوت هاى معرفت شناسانه اى دارند که به برخى از آنها در اینجا اشاره مى شود.
3. تفاوت هاى معرفت شناسى سه دیدگاه: مدرن، تفسیرى و پست مدرن
براى مقایسه این سه دیدگاه، نیاز به بیان نگرش این سه دیدگاه به چگونگى معرفت عالم خارج است. معرفت شناسى، شاخه اى از فلسفه است که توجهش را به وارسى کیفیت شناخت جهان معطوف مى کند. این نوع وارسى، محقق را به نهایى ترین لایه هاى متفاوت معرفتى این سه دیدگاه رهنمون مى سازد که بخشى از آن، درباره نحوه حصول شناخت از جهان است.
بحث از اینکه آیا شناخت جهان، از عینیت برخوردار است، چنانکه پوزیتیویسم و تجربه گرایان باور دارند، و یا از ذهنیت ، آن گونه که ایده الیست ها به آن ملتزم اند، از اساسى ترین مباحث معرفت شناسى است. بنابراین دو دیدگاه معرفتىِ عینى گرا و ذهنى گرا، منعکس کننده دو تلقى متفاوت از کیفیت فهم عالم خارج شده اند. معرفت شناس عینیت گرا معتقد است که هر شخصى، توان فهم اشیا را از راه مشاهده مستقل و بىواسطه دارد. توجه به این نکته ضرورى است که انتخاب این دیدگاه معرفت شناسانه، به معناى باور این مطلب است که موجودات خارجى، وجودى غیروابسته از معرفت ما به آنان دارند. اما ذهنى گراها معتقدند که شناخت ما از موجودات جهانى، با عبور از فیلتر ذهن شخص داننده صورت مى گیرد و درنتیجه، معرفت ما به عالم خارج، به طور جدّى تحت تأثیر نیروهاى شناختى یا فرهنگى و اجتماعى است; بنابراین معرفت تنها براى شخص داننده و کسانى که با او و از موضع او، به طور مستقیم با موضوعِ مورد مشاهده درگیر هستند، حاصل مى شود. درنتیجه این دیدگاه، دوگانگى بین عینیت و ذهنیت، معرفت شناسى و هستى شناسى را کاملا متغیر و بى ثبات مى پندارد و آنان را محصول مجموعه اى از فرآیندهاى فرهنگى و اجتماعى مى داند که در مکان و زمان ویژه اى جریان دارند. این برداشت از معرفت به جهان، ریشه تمامى تفاوت ها را در معنایابى مى داند و بر این امر اصرار مىورزد که زبان، ابزارى براى پاسخ گویى به این پرسش هاست: «چگونه مى دانیم؟» (معرفت شناسى) و «چه چیز مى دانیم؟» (هستى شناسى).
ریشه ها و نشانه هاى دیدگاه مدرنیسم، در ذهن معرفت شناس عینى گرا قابل جستوجوست; در حالى که دیدگاه نمادى ـ تفسیرى، ریشه در معرفت شناسى ذهنى گرا دارد. تئوریسین هاى مدرن باور دارند که پدیده هاى مورد مطالعه آنان، در خارج، وجودِ عینى دارند و مى توان براى اثبات و انطباقشان با واقع، وارد آزمون شد. این نوع معرفت شناسى، الگوى مطالعه پدیده هاى فیزیکى و انسانى شده است. به اعتقاد برخى صاحب نظران، روش مطالعه در پدیده هاى فیزیکى، باید در مطالعه پدیده هاى انسانى و اجتماعى براى رسیدن به قوانین عام جهان شمول مدّنظر قرار گیرد. اما با ورود اهداف، معنایابى و تفسیر در تبیین مقوله هاى انسانى، توسط دیدگاه هایى چون نمادى ـ تفسیرى، که نشان دهنده رگه هایى از معرفت ذهنى واقع در عقبه معرفتى این دیدگاه بود، چرخشى اساسى در روش مطالعه پدیده هاى فیزیکى و انسانى به وجود آمد. در معرفت شناسى ذهن گرا، این مهم نیست که آیا هستى هایى واقعاً مستقل از شخص مشاهده گر وجود دارند یا نه، بلکه مهم، بحث از شناخت این موجودات است که ذهنى گرایان مدعى اند این شناخت بدون درگیر شدن در تجارب ذهنى افراد ـ که تحت تأثیر نفوذهاى فرهنگى و اجتماعى قرار دارند ـ امکان پذیر نیست.
پست مدرنیست ها که معتقدند ذهنیت افراد در زمینه هاى فرهنگى و اجتماعى شان شکل گرفته است، این دیدگاه را بسط داده اند. به باور آنها، مفهوم فرد یا خود محصول ساخت نیروهاى فرهنگى و اجتماعى است که در حوزه کاربرد زبان، در قالب فعالیت هاى لفظى مطرح مى شود; در حالى که دیدگاه هاى قبل از مدرنیته، بیش ترین تحقیقاتشان در مورد دو موضوع بود: یکى بررسى تأثیرهاى نظام صنعتى بر اجتماع (نگرش جامعه شناسانه) و دیگرى چگونگى هدایت سازمان ها به کارآیى و اثربخشى بیش تر (نگرش مدیریتى). دیدگاه مدرنیته موضوع مورد مطالعه را از مدیریت و جامعه به خود سازمان تغییر داد و هدف تحقیقاتش را یافتن تبیین هاى مناسب براى شکل هاى متنوع سازمان ها و نتایجى که آنها از این تنوع شکلى به دست مى آورند (عملکرد، سودآورى و کنترل) قرار داد. دیدگاه مدرنیسم، با التزام به معرفت عینىِ عالم خارج، موضوع مورد مطالعه خود را سازمان، به عنوان یک واقعیت عینى، قرار داد که مى توان به صورت دقیق، ابعاد و اندازه هاى آن را سنجید، همان طور که مى توان ارتفاع یک میز را سنجید.
دیدگاه نمادى ـ تفسیرى هم مطالعه اش را بر سازمان متمرکز کرد، اما با این پیش فرض که شناخت ما از عالم، بیشتر از آنچه باید عینى باشد، ذهنى است. این دیدگاه، به جاى تلقى از سازمان به عنوان یک پدیده عینىِ قابل اندازه گیرى و تجزیه و تحلیل، بیش تر تمایل دارد سازمان را یک پدیده ذهنىِ معنادار تلقى کند که باید فهمیده و درک شود. دیدگاه پست مدرنیسم دوباره موضوع را از سازمان به تئورى و تئوریزه کردن سازمان کشید و کانون توجه خود را به نظریه پردازانى معطوف کرد که درصددند سازمان را به همان صورتى که هست شناسایى کنند. سرانجام، دیدگاههاى مدرن، روش تحقیق را بر توصیف هاى آمارى و تجزیه و تحلیل جنبه هاى عینىِ سازمان مبتنى کردند تا زمینه را براى مطالعات تطبیقى بین سازمان ها فراهم آورند.
روش تحقیق دیدگاه نمادى ـ تفسیرى، مبتنى بر تکنیک هاى قوم نگارى ، مانند مشاهده همدلانه و مشارکتى و گفتوگوى قوم نگارى است و نتیجه آن در توصیف هاى نقلى و تجزیه و تحلیل هاى موردى بروز مى کند. نگرش پست مدرن، روش هایى مانند ساختارزدایى و دیگر اشکال انتقادى توسعه یافته در نظریه ادبیات را، همراه با نگرش انتقادى و تاریخى مارکسیست و نئومارکسیست و نظریه فیمینیسم در تبیین پدیده هاى سازمانى به کار مى گیرد. نتیجه مهم تحقیقات پست مدرن، افزودن نظریه «خودبازتابى» است. تفاوت بین این خودبازتابى با آنچه مدیریت کلاسیک به عنوان «بازتاب فردى» مطرح مى کرد، در انجام تحقیقات است. در نظر مدیریت کلاسیک، بازتاب فردى عبارت بود از بازگو کردن تجربه هاى مدیرانى مانند «تیلور»، «فایول» و دیگران که در سایه به کارگیرى فرد به عنوان تنها معیار عقلانیت، به دست آمده بود. اما خودبازتابى در دیدگاه جدید، عبارت از خود آشکار ساختن نظریه پردازان سازمان است. در دوره کلاسیک، فرض این بود که صاحبان قدرت، مانند مالکان و مدیران سازمان، حق صحبت کردن و نفوذ در دیگران را دارند، اما پست مدرنیست ها معتقدند که صاحبان قدرت، مانند نویسندگان نظریه هاى سازمان و مدیران، مسؤولیت دارند که تفکرات و انگیزه هاى درونى خود را آشکار سازند، ولى این مسؤولیت براى تأثیرگذارى و نفوذ آنها در دیگران نیست. مدرنیست ها بیشتر به دنبال تمرکز قدرت در دست مدیران بودند، در حالى که پست مدرنیست ها، سعى بر توزیع قدرت به وسیله افزایش تعداد سودبران دارند که صداى آنها در تصمیم گیرى سازمان شنیده مى شود. در مواردى که مدرنیته سعى بر افزایش قدرت و کنترل از سوى مدیریت دارد، توجه پست مدرنیسم بیشتر به امور اخلاقى معطوف است. به اعتقاد پست مدرنیست ها، تفکیک بین عین و ذهن، کارى مشکل است و تفکیکى که از سوى مدرنیست ها تحمیل شده، دل خواه و فاقد پشتوانه و دلیل محکم است. (هاتچ، 1997، ص47ـ51)
همان گونه که گذشت، دانش مدیریت اسلامى، برآمده از آبشخورهاى فکرى اى است که بدون درک و فهم صحیح آنها نمى توان معناى محصّلى از مدیریت اسلامى ارائه داد; چرا که اگر این مدیریت اسلامى را بدیل دیگر مکتب هاى مدیریتى ـ که تحت نام علم مدیریت جمع اند ـ قرار دهیم، به شدت از جهت منبع و ابزار معرفت و دیدگاه در مورد هستى و تلقى از انسان، با یکدیگر در تعارض اند; بنابراین، بدون شناخت جهات گفته شده نمى توان آن را به عنوان بدیلى در راستاى دیگر مدل هاى مدیریتى مطرح کرد. براى کسانى نیز که به دلیل نقص در دیگر بدیل ها، در پى یافتن بدیل یا بدیل هاى مناسب اند، به علت همین عدم معرفت از مبانى نظرى، چنین دانشى بى معنا جلوه خواهد کرد. بنابراین، ضرورى است به عنوان پیش فرض به دیدگاه معرفت شناسى ـ که مدیریت اسلامى بر آن مبتنى است ـ پرداخته شود.
4. معرفت شناسى و ارکان آن
گفته شد که معرفت شناسى یکى از مفروضات اساسى و مهم براى پى افکندن هر دانشى است. معرفت شناسى ارکانى دارد که در ادامه به توضیح آنها پرداخته مى شود:
1.4. چیستى و هستى معرفت
5. معرفت شناسى در قرآن مجید
3.5. شرایط و موانع شناخت
با تقسیم ابزار شناخت به حسى، عقلى و قلبى (شهودى)، مشخص شد که هریک از این ابزارها به نحوى در کسب معرفت نقش دارند. اما گاهى موانعى در راه حصول معرفت وجود دارد که باعث مى شود معرفتى آمیخته با خطا به دست آید. این آمیختگى، به دلیل بعضى رخدادهاى طبیعى یا مادى و به تناسب هر ابزارى، متفاوت است.
از آن جا که در ابزار حسى، تناسب وضعى شىء محسوس با این ابزار، شرط اساسى معرفت است، گاهى موانع طبیعى باعث مى شود که این شرط به صورت مطلوب تحقق نیابد; براى مثال در رؤیتِ چشم که ابزار حس بینایى است، سلامت چشم، صافى هوا، روشنایى، فاصله مناسب و مانند آن، شرط حصول معرفت درست حسى است.
تعقل نیز که از قوه عاقله کمک مى گیرد، نیازمند پیرایش نفس از دام هاى وهمى و خیالى است. استقراى ظنّى و تمثیل، از موانع مهم روشى در رسیدن صحیح و بدون خطا به حقایق عقلى هستند; بنابراین، لازم است با اتکا به برهان و در یک شکل قیاس منطقى، مسیر قوه عاقله در درک صورت هاى معقول و درنهایت، حصول نتایج یقینى هموار شود.
اما ابزار قلب نیز شرایط و موانع مخصوص خود را دارد. کار قلب نیز مشاهده حقایق کلى سِعى است. این مشاهده، از طریق صیقل دادن قلب و تصفیه آن حاصل مى شود; بنابراین لازم است قلب از هرگونه شائبه وهم آلود و آلوده به زنگارهاى دنیوى پاک شود تا در هنگام اشراق حقایق عالیه بتواند به گونه اى صحیح تلقى نماید (جوادى آملى، 1377، ص439ـ440).
قرآن کریم، به برخى شرایط ایجابى و سلبى که نقش تعیین کننده اى در کسب معرفت دارند، پرداخته است. در ادامه به این شرایط به صورت اجمال اشاره مى شود:
1.3.5. اسباب کسب معرفت
الف) تقوا:
تقوا، شرط مهم و اساسى در شناخت بدون خطا از واقع معرفى شده است. انسان هاى مؤمن با کسب ملکه تقوا، توانایى تشخیص حق از باطل را مى یابند و این تشخیص، فقط مربوط به معرفت قلبى (عرفانى) نیست; بلکه شامل دیگر راه هاى حصول معرفت نیز مى شود: «اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند براى شما فرقانى را ـ که تمییزدهنده ى حق از باطل است ـ قرار مى دهد» (سوره انفال، آیه 29).
اطلاق آیه، دربرگیرنده معرفت شهودى و برهانى است و درک صحیح و مناسب مفاهیم ذهنى و دیدن حقایق عینى، در پرتو تقوا تأمین مى گردد.
در آیه دیگرى، تقوا سبب گشایش راهى براى حل مشکلات معرفى شده است: «هرکس از خداوند پروا کند ]خداوند[ براى او بیرون شدنى مى گذارد» (سوره طلاق، آیه 2).
از مدلول آیه چنین برمى آید که اگر کسى در مسیر کسب روزى یا دانش نظرى، تقواى متناسب با آن کسب را رعایت کند، هرگز گرفتار مشکل نمى شود.
برخى از مصادیق مهم تقوا در راه معرفت علمى عبارت اند از: امانت دارى در نقل اقوال و آراى دیگران، پرهیز از مغالطه در هنگام احتجاج و آمادگى براى پذیرش نظر حق. رعایت این گونه موارد، سبب حصول تقوا و درنتیجه، گشایش تنگناها و مشکلات فکرى و نظرى مى شود.
ب) نیایش و دعا:
قرآن کریم به کسانى که اهل تهجّد، دعا و نیایش در هنگام سحر هستند، روشنایى در بصیرت مى بخشد و بدین وسیله، آنها با حقایقى آشنا مى شوند که دیگران از فهم آنها محروم اند: «پهلوهایشان از بسترها جدا شود و پروردگارشان را با بیم و امید بخوانند و از آنچه روزى شان کردیم، ببخشند. آرى، هیچ کس نداند که چه بسیار مایه روشنى چشم ها براى آنان نهفته است که جزاى کار و کردار پیشینیان است» (سوره سجده، آیه 16ـ17). براساس این آیه مبارکه خداوند به کسانى که پهلوهاى خود را در هنگام سحر از بسترها جدا مى سازند تا خداوند را از سر بیم و امید بخوانند، پاداشى که روشنى بخش دیده و دل آنهاست، مى بخشد و این روشنى چشم، همان بصیرت و بینایى است که با آن، مى توانند حقایقى را از عالم واقع به خوبى درک کنند.
امروزه، این رویکرد به دلیل پارادایم حاکم بر معرفت بشرى، به کلى از ساختار معرفت حذف شده است; اما در گذشته، بسیارى از عالمان وفرهیختگان، معضلات فکرى وعلمى خود را از این راه حل مى کردند. صدرالمتألهین شیرازى(ره) از حکماى بزرگ اسلامى، که به وجودآورنده مکتب ویژه اى در فلسفه اسلامى است، در موارد بسیارى، معضلات فلسفى خود را از این راه مى گشود. وى در کتاب مهم و مشهور اسفار، در بحث چگونگى درک نفس از حقایق عقلى، که یکى از مباحث بسیار مهم و اساسى فلسفه است، بیان مى کند که: «بعد از مطالعه آراى حکماى پیشین در این زمینه، متوجه شدم که از بحث هاى آنان چیزى که بتوان بر آن تکیه نمود و مستند دلیل قرار داد، به دست نمى آید; بنابراین، «توجه جبلّى» و«تضرع غریزى» به سوى «مسبّب الاسباب» و «مسهّل الامور الصعاب» بردم که سبب شد، از خزاین علم الهى فیوضاتى بر من نازل گردد و درنتیجه، به معارف جدیدى راه پیدا کنم» (صدرالدین شیرازى، 1981م، ص313).
بنابراین، تهجّد، تضرع و نیایش به درگاه الهى، یکى از شرایط مهم رسیدن به حقایق عینى است که هم نصوص دینى بر آن دلالت دارند و هم تجربه عملى عالمان دینى مؤیّد آن است.
2.3.5. موانع درک حقایق
الف) گناه:
یکى از موانعى که سبب محروم ماندن از درک حقایق مى شود، گناه است. قرآن کریم، اعمال آلوده ى گناهکاران را مانع درک و فهم حقایق دینى مى داند: «چنین نیست، بلکه آنچه کرده اند، بر دل هایشان زنگار نهاده است» (سوره مطفّفین، آیه 14).
در مواردى نیز، جدال در آیات الهى، مانع از هدایت و کشف حقیقت دانسته شده است (رک: سوره غافر، آیات 56 و 59).
ب) حب دنیا:
در برخى از روایات نیز حبّ دنیا، عامل مهم خطاپیشگى انسان معرفى شده است: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة»; دنیادوستى، سرچشمه هر خطا و اشتباهى است» (اصول کافى، ج 2، ص 130). روشن است که در اینجا، دنیا به معناى طبیعت و انسان نیست; زیرا این امور از مظاهر اسماى حسناى الهى اند و علاقه به آنان، به علاقه به خداوند بر مى گردد. آنچه در فرهنگ دینى از آن به دنیا تعبیر مى شود، تعلّقاتى است که ریشه مادى و غیرالهى دارد. در فرهنگ اسلامى، سرمایه و علمى که سبب غرور و اعراض از خداوند و معنویت شود، منشأ گمراهى و خطاست.
پس از بررسى دیدگاه حکماى الهى و بیان آیات نورانى در زمینه معرفت شناسى نقلى ـ عقلى، به نتایجى که این نوع معرفت شناسى در دانش مدیریت اسلامى بر جا مى گذارد، خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد کسى که چنین باورى به شناخت و معرفت به عالم واقع داشته باشد، چگونه دانش مدیریت اسلامى را ارائه خواهد داد; دانشى که در بسیارى از موارد، با آنچه به عنوان علم مدیریت مطرح مى شود، تفاوت اساسى دارد.
6. تأثیر معرفت شناسى دینى (عقلى ـ نقلى) بر دانش مدیریت اسلامى
7. تعارض و پیش فرض هاى آن
8. نتیجه